-
vagheii
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1390 06:32
kheili hame chi vagheii hastesh inja...cheghad zendegi sakht budo nemidunestam...va cheghad adam ro taslim mikone...cheghad ye juriyam...
-
kheili dur
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 22:02
3 ruze ke residam.felan nazare khasi rajebesh nadaram.ama midunam chanvaght dige behtar mishe....
-
جواب
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 14:06
جوابه مرحله اول کنکور دولتی ارشد اومد...مجاز شدم...باورم نمی شه...آخرین کنکوره این دوره...که واسه فراگیر ارشد بود رو جمعه گذشته گذروندم...چقد حال داد این روزا گردش و تاتر و خرید و رستوران و....نانا هم بود...خیلی خوش گذشت...دم دره حوزه هم خیلی حال داد...ناهار ه قبل از امتحان...خوشحالم چقد ...
-
امتحان
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 14:51
بدترین چیز بنظرم پشت کنکور بودنه...چون خودتو از همه چیز محروم می کنی که مثلا درس بخونی...می ترسم خیلی.... دوس دارم کنکور بگذره با نانا بریم خرید...قرار گذاشتیم بریم به عکسه بچه ها تو اف بی بخندیم...شلوار لی بخریم... و مسافرتو عشقه...
-
شکستم
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1390 12:19
گاهی آدم فک می کنه می تونه سکوت کنه...می تونه واسه همیشه یه حرفی رو توو دلش نگه داره...می تونه بریزه توو خودش...اما یهو.....یهو می ترکه... هرچند پشیمون نیستم...از تردید و دو دلی خسته شده بودم...وای ی ی ی ی یچه رهایی خوبه...
-
گنگ
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 13:50
کلی قاطی و بهونه گیرم...نه خوبم نه بدم...امروز اومدم که یه چیزی بنویسم اینجا...یکی از دوستای میعادگاه واسم ایمیل زده بود... فک کنم دارم دور و وریام رو اذیت می کنم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 13:17
خدا باز شروع کرده به روال قبلیش....دوباره داره ناز می کنه....دوباره التماس می خواد....اما من خسته ام.حس التماس و اینا ندارم. واقعا نمی دونم چرا خدا گاهی درکم نمی کنه.خو باید همه چیو بدونه دیگه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 دیماه سال 1389 14:38
این کارا....این حرفا...هیچکدوم واقعی نیستن!هستن؟ اگه آره چرا با صراحت نمی خوای که ببخشمت...چرا نمی پذیری که اشتباه کردی؟ اصن نمی خواد....چون اوضاع طوری نیس که جواب بدم.اوضاع اینطوریه:دیگه فایده نداره....۶-۷ ماه دیگه... می گم که فایده نداره.
-
واقعیت سرد
شنبه 6 آذرماه سال 1389 12:51
عشق یه چیزیه که باس داغ داغ خوردش....یه چیزی که باس آنچنان غرق شد توش که امید نجاتی وجود نداشته باشه. صبر و محتاط بازی و این گوه خوریا مال عشق نیست.حالا هم دلم تنگ شده....همین.اما به جای اینکه بت بگم بیا بریم کنسرت عقیلی ....نشستم هی می گم کاش بگه بریم کنسزت عقیلی...و این دقیقا همون گه خوریه...همون که عشق لازم...
-
داستان
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 20:39
مثل وقتی که به طرف می گن اینا همش قصه اس شدم...هی داستان می نویسم تو نقش اولشی...یه بار پیرزنی یه بار مگس یه بار برس مویی یه بار ماشین...اما اینا همش قصه اس... تمام دیروز رو یه نفس زندگی کردم که نفهمم سال ها پیش چه عظیم بود این روز ...که فکر کنم این روز توی تقویم نیست...و هیچ جای دیگه هم نیست.هیس دیگه صدام نکن که فکر...
-
قهر در قهر
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1389 14:14
هی عصبانیت می کنم از عمد...هی لج ات رو در می آرم...هی ناز می کنم...یکم که بی خبر می شم ازت ............قاطی می کنم....قاطی ام.
-
کلا
جمعه 7 آبانماه سال 1389 12:38
جدیدا عاشق اونایی می شم که خیلی پیگیرم می شن قبلنا عاشق اونایی می شدم که محلم نمی دادن کلا تو هر جور بشی من یه جوری عاشق ات می شم
-
عجبیا غریبا
جمعه 23 مهرماه سال 1389 23:13
ما نیستیم ...یهو که می آیم چه چیزا می خونیم!!!! شاعر می گه اندکی صبر...تو رو جان...جان...جان...صبر کنید یکم دیگه.
-
فقط
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 14:10
تنها کسی که می تونه اذیتم کنه توی.صبر ندارم.لعنت.فقط تویی که با این نقطه ضعفم آزارم میدی.اما یه حرکت کوچیکت....دوباره حالم رو خوب می کنه...فاز می گیرم پیگیرم باشی و جواب ندم...خو اینطوریم چکار کنم.دست بر ندار....از پیگیر بودن دست برندار لطفا.
-
عجز
شنبه 3 مهرماه سال 1389 18:59
ما نه....تو.تو نیاز به یه معجزه داری...معجزه گاهی مثل بیماری نمود پیدا می کنه....و تو...نیاز داری که معجزه شه و من آلزایمر بگیرم.
-
خواب لوسانه
شنبه 27 شهریورماه سال 1389 23:02
اما اینقدر محکم فشارم نده توی آغوش ات خوب از خواب می پرم
-
کفش دوزک
چهارشنبه 24 شهریورماه سال 1389 23:33
دیشب خواب دیدم دختر بچه شدم.بعد توی مدرسه هستیم ولی مغنعه نداریم شاید مهد بوده آخه یه لباس قرمز با خال های خاکستری تنم بود و از این یقه برگردون ها بود سفیدا از اونا داره لباسم (کوچیک که بودم لباس این شکلی داشتم)بعد داریم عکس می ندازیم...بعد من هی فضولی می کنم...خیلی شبیه به خودم بود فقط موهاش بلند بود مثل الانم...
-
لجباز
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 13:01
داستان داستان لجبازی نیست....برای همین خنده ام می گیرد که ازم تقلید می کنی... وقتی خوبم خوبی وقتی بدم بدی....برعکس من بد که بودی خوب ماندم...خوب شده ای....ساکتم.یا سنگ.
-
نیرومند
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 00:34
توان پاسخ دادنت را ندارم...پیش تر ها همه ی توانم را صرف شنیدنت کردم .
-
۶ سال
جمعه 5 شهریورماه سال 1389 00:07
ژه ژه ....تولدت مبارک.
-
صدای آب و اکسیژن
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1389 19:01
می خوام آب بریزم توی گوشیم که زنگ بزنه.
-
خفه خون
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 20:06
حرف بزن حرف بزن حرف بزن تا خفه نشی...
-
فال ورق
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 01:18
هم جنس باز توی فال بود.
-
بهانه
یکشنبه 31 مردادماه سال 1389 22:06
این جوری بهتره... چند روز دنبال بهونه گشتی؟؟؟؟
-
اینجا میعاد گاه است
شنبه 30 مردادماه سال 1389 18:41
ممنون که احترام می ذاری. و وقت. توی این زمان اینها را به قیمت های بسیار بسیار هم نمی توان یافت کرد.
-
چشمم
جمعه 29 مردادماه سال 1389 21:44
ربع کره شمال غربی سرم در می کنه...
-
مثلث
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 23:32
این شکا هندسی قابلیت سرویس کردن دهن مردم را دارا است
-
مرا نجور
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 22:07
باز هم یکی از دوستایی که بی آدرس واسشون کامنت مذاشتم بلاگم رو پیدا کردن...این دنیای مجازی هم چقدی کوچیکه....هی کوه به کوه می رسه....
-
خواب یا خیال
پنجشنبه 21 مردادماه سال 1389 14:13
دیشب یه خواب دیدم....اینقدر شیرین بود....اینقدر شیرین بود... حوصله کنار هم گذاشتن نشانه ها رو ندارم.
-
جنگ درونی
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 13:33
دیشب فکر کردم....حس کردم خیلی ... چه مبارزه سختی دارم با خودم...