-
عادی...غیر عادی
دوشنبه 18 مردادماه سال 1389 18:19
همه اتفاقای بد هر روزه داره می افته درست سر همون جای قبلیشون... اما...امید اینجاس کنار من.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مردادماه سال 1389 20:22
نشسته مدام توی گوش یه سنگ داد می زنه :معذرت می خوام!!!!!
-
پر رویی
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1389 01:55
چرا بعضی ها اینقدر پر رو هستند؟؟یه طوری رفتار می کنن انگار که هیچ اتفاقی نیافتاده!
-
تنفریده
دوشنبه 11 مردادماه سال 1389 21:44
من احساس تنفر نمی کنم....من احساس تنفریده می شوم....یه جور اجبار.
-
باور نمی کنم
شنبه 9 مردادماه سال 1389 19:59
گفتم:از تمام دنیا و دارو ندارش شونه ها تو کم دارم برای بارش گفتی:نه!این قرارمون نبود سکوت کردم خفه شدم دست هایم... گفتی:دل من حالش خوشه اصلا بلد نیست بگیره،ولی خیلی تنگ می شه گاهی می ترسم بمیره فکر کردم:باور نمی کنم این تو خود تویی!این تو که از خودش بی خود شده تویی.
-
damn this feeling
جمعه 8 مردادماه سال 1389 00:06
عجیبه حتی وقتی می دونی که باید تمومش کنی، وقتی بالاخره تموم میشه، اون احساس بد همیشگی رو داری و از خودت می پرسی آیا کار درستی کردم؟
-
در باب ماسک جوانه گندم
پنجشنبه 7 مردادماه سال 1389 21:53
- این چیه روی صورتت؟ +گندم. -واسه چیه؟ +رنگم پریده گندم ریختم که بر گرده بگیرمش بندازمش توی قفس. -ها.
-
جبر هیچ غلطی نمی تواند بکند
سهشنبه 5 مردادماه سال 1389 14:04
اختیار جبر به دست ماست بی اجازه ما نمی تواند کاری کند ماییم که جبر را مدیریت می کنیم.